در تجلیل از عارف شیدا آیتالله سید عبدالکریم کشمیری(ره).
چاپ دهم: تابستان ۹۶
این کتاب در قطع رقعی و در دو نوع جلد شومیز و گالینگور منتشر شده است.
شابک: ۱-۳-۹۵۸۰۱-۹۶۴
خلاصه کتاب شیدا:
هفت سال بیشتر نداشت كه یكی از علمای شهر او را در حال بازی می بیند و به او می گوید: در سرت نوریست، با بچه ها بازی نكن حیف توست.
و این برای عبدالكریم كشمیری آغاز راهیست به سمت همسایگی خورشید.
به این ترتیب از نوجوانی با كوشش و پشتكار بسیار به فراگیری علوم حوزوی می پردازد اما از تلاش عاشقانه برای وصال دوست هم باز نمی ماند. شب و روز با بیم و امید به دنبال یافتن گوهر مقصود است. او كه نمی تواند بدون عشق جانان زندگی كند به هركسی كه می رسد سراغ گمشده اش را می گیرد. هر روز عصر در گرمای نجف به حرم می رود و ساعت ها گرشه ای مقابل گنبد می نشیند. این چنین است كه در ١٨ سالگی به محضر سیدعلی قاضی راه می یابد، جامع ترین عارفی كه شناخته شده.
محضر پر نوری كه به گفته خود اقای كشمیری وقتی كه واردش می شد تمام هم و غم عالم از دلش می رفت.
وجود عبدالكریم از یاد معشوق لبریز بود و غیر معشوق را نمی شناخت. ٢٤ ساعت در حال ذكر بود. از خانه اش تا صحن حضرت علی ٣ تا ٤ كیلومتر راه بود و او روزی ٤ مرتبه این مسیر را پیاده طی می كرد و در تمام مدت لحظه ای زبانش از ذكر نمی ایستاد.
یكی از شاگردانش می گوید: خیلی دلم می خواست بدانم ارتباطشان با خدا چگونه است. یكبار به قلبشان اشاره كرده و گفتند سرت را اینجا بگذار، گوشم را كه گذاشتم دیدم یك كلمه دایم تكرار می شود، مثل ساعت كه دایم كار می كند.
آری هر دلی كه به یاد محبوب تپیده، خاطرش آرمیده و از غیر رمیده…
اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “شیدا”